مشاوره کارشناسی ارشد صنایع غذایی - سامان

سلام خانم بهمنش .خسته نباشید.شما خیلی کارتون درسته و به شخصه کاملا بهتون ایمان دارم ولی یه سوالی برام پیش اومده  ...


یک زمانی یک پسری مرتکب جرمی شده بود و قرار بود إعدامش کنند . آن پسر هیجکس را به جز مادر پیرش نداشت .

شب اعدام مادر به ملاقات پسرش می رود و به او که بسیار نکران و مضطرب بود می کوید پسرم ناراحت نباش من با قاضی و بقیه صحبت کرده ام تو را اعدام نمی کنند . فردا وقتی آوردندت که دارت بزنند من هم می ایم أکر پیراهن مشکی به تن داشتم یعنی نتوانسته اند کاری برایت بکنند ولی أکر پیراهن سفید پوشیده بودم یعنی اینکه نجات می یابی ...

فردا صبح مادر پیراهن سفید پوشید و آمد و پسر تا آخرین لحظه با دیدن پیراهن سفید مادر آرام بود !


گرفتی چی شد ؟

الان دیگر فرقی به حال طرف نمی کند و من قبل از آزمون تمام تلاشم را برای کمک انجام می دهم ولی بعدش باید مراقب باشم بعضی ها خود کشی نکنند . باور کن خیلی ها تحمل این شکست را ندارند.