مشاوره کارشناسی ارشد صنایع غذایی - هانی

سلام می دونم  اما قهرم همه ی آرزوهام و لگد کردید بی خیال می دونم نه به تشکرم نیاز داری نه ناراحتیم کاری میکنه اما ما هم خدارو داریم  مهم اینه ما هم خدارو داریم اگه پول آزمونای شمارو نداریم
بابت هیچی ممنونم .
 

 

هانی جان سلام 

می خواهم یک قصه ی واقعی برایت تعریف کنم : 

مادربزرگ من متولد سال ۱۲۹۸ بود . یک عکس قشنگ از جوانیهایش دارم . اسکن می کنم و روی این صفحه می گذارم . 

مادربزرگ من بر خلاف رسوم آن سالها در دوازده - سیزده سالگی ازدواج نکرد . وقتی ازدواج کرد نوزده ساله بود .

بر خلاف آن سالها به زور و ندیده نشناخته هم ازدواج نکرد بلکه با عشق ازدواج کرد . 

فقط سواد خواندن و نوشتن داشت . پدرش بابا لطف اله جراح بود . نام خانوادگی مادربزرگم هم جراح باشی است . 

آن سالها به خاطر شغل پدرش در نطنز زندگی می کرد . پدرش مانند من که مشاوره ی رایگان می دهم به خاطر روستاییها به شهرستان رفته بود و ویزیت رایگان هم می کرد . 

مادربزرگ من بعد از ازدواج آمد تهران . شوهرش بیست ساله بود . آن روزها مثله حالا نبود . 

کار زیاد بود . خیلی ها آمدند و پیشنهاد دادند که بیا در دکان ما یا بیا ور دست ما ولی پدربزرگم قبول نمی کرد . می گفت بعدها می خواهند بگویند که فلانی زیر دست ما بود ! 

ماهها بیکار بود . 

 آن زمان خانه شان از آن خانه هایی بود که یک حیاط بزرگ داشت و دور تا دور حیاط اتاق اتاق بود و همسایه ها در اتاقها و در مجاورت هم زندگی می کردند . 

مادربزرگم در تهران فامیل داشت اما هیچوقت کسی گلایه و شکایتش را نشنید . 

روزهایی بود که غذا نداشتند اما سر ظهر مادربزرگم قابلمه و ظروف خالی را می آورد و لب حوض می شست تا کسی نفهمد که چیزی برای خوردن نداشته اند . 

بعدها زمانی که عمده ی مردم کارهایی از قبیل پنبه زنی - دستفروشی - حمامی - مرده شویی و ... داشتند پدربزرگم در بانک ملی استخدام شد .  

بعدها خانه ای ۴۰۰ متری برای مادربزرگم خرید . یک باغ بزرگ در جاجرود خرید و ...

هنگامی که مادربزرگم از دنیا رفت وسایل جهیزیه اش هنوز کار می کردند . لباسهایش همه اطو کشیده بود . کفشهایش واکس خورده بود .  

با فکر و اندیشه قناعت و صرفه جویی کرده بود . 

در خانه ی خودش مرد نه در خانه ی عروس و یا داماد !!!

هیچکس پیدا نشد که بگوید فلانی آمد و این را از ما خواست و یا ما زیر بال و پرشان را گرفتیم و یا فلان لطف را ما در حقش کردیم . 

هر کس آمد گفت که به ما فلان چیز را کادو داد یا فلان کار را برای ما کرد . 

عزت نفس را یاد بگیر !